۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵ - سودای عشق

آفرین بر نام روح افزای عشق
جان فدای آنکه شد دارای عشق

یک تجلی کرد عشق و در جهان
هر کجا بینی بود غوغای عشق

عشق را جایی نباشد غیر دل
در دل عشاق، باشد جای عشق

عقل را دیگر نباشد جای زیست
در میان، هر کجا که آید پای عشق

تا صف محشر کجا آید به هوش
هر که جامی خورد از مینای عشق

لشکر غم زد شبیخون بر سرم
تادلم زد خیمه در صحرای عشق

عاشقا!گر طالب عشقی بزن
غوطه ای در بحر گوهرزای عشق

«ترکی»از معشوق کی یابی مراد
تا نباشد بر سرت سودای عشق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴ - شام فراق
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۶ - بنده عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.