۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹ - سوز تب عشق

ساقی بده امروز یکی جام شرابم
از جام شرابی بکن امروز خرابم

از آن می ناب که تو را هست به کوزه
من تشنهٔ یک جرعه ای از آن می نابم

از یاد نخواهد شدنم آخر پیری
آن باده که دادی تو در ایام شبابم

نازت بکشم بهر یکی جام شرابی
صد بار اگر ناز نمایی و عتابم

از غصه شب و روز به چشمم نرود خواب
لطفی کن و جامی ده از آن داروی خوابم

گویند کسان لازم می، چنگ و رباب است
گر می، تو دهی گو نبود چنگ و ربابم

از سوز تب عشق و، ز سیلاب سرشکم
هم سوخته از آتش و، هم غرقه در آبم

تا چند عقابم کنی از جرعه ای از می
می در قدحم ریز و، مترسان ز عقابم

شک نیست که غفار ذنوب است خداوند
«ترکی» تو مترسان عبث از روز حسابم

من دانم و آن کس که مرا خلق نموده است
یا عفو کند یا که کند زجر و عذابم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸ - صد هزار چشم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰ - عشق و عاشقی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.