۳۳۵ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶

ز بند آز به جز عاقلان نرسته‌ستند
دگر به تیغ طمع حلق خویش خسته‌ستند

طمع ببر تو ز بیشی که جمله بی طمعان
ز دست بند ستمگاره دهر جسته‌ستند

گوزن و گور که استام زر نمی‌جویند
زقید و بند و غل و برنشست رسته‌ستند

و گر بر اسپ ستام است، لاجرم گردنش
چو بندگان ذلیل و حقیر بسته‌ستند

پراپرند زطمع بازو، جغدکان بی‌رنج
نشسته‌اند ازیشان طمع گسسته‌ستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.