۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰ - رخ افروخته

دوش آمد دلبرم با چهرهٔ افروخته
وز رخ افروخته جان جهانی سوخته

از کمان غمزه اش تیری مرا بر دل رسید
شصت او نازم عجب تیرافکنی آموخته

از نگاهی جامهٔ صبر مرا او پاره کرد
من چو حربا دیده بر خورشید رویش دوخته

گفتمش جانا ز تاب عشق عالم سوز تو
صبر و تاب و جسم و جان وخانمانم سوخته

این وفاداری ز «ترکی» بس که با این مفلسی
یک سر موی تو را با عالمی نفروخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹ - عاشق و مفتون
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱ - در و مرجان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.