۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰ - علمدار سپاه

چرا افتاده ای، ای قهرمان شیر گیر من؟!
غضنفر کش، هژبر انداز، عباس دلیر من

کدامین بی حمیت، دست های تو قلم کرده
کدامین سنگدل، قد دل آرای تو خم کرده؟

علمدار سپاه من، چه شد دست بلند تو
که از تیغ جفا ببرید از هم بند بند تو

برادر جان! تو بودی ناصر و پشت و پناه من
در این پیکار بودی تو علمدار سپاه من

کدامین کافر سنگین دل از پایت درآورده
چرا از تیر چون شهباز، جسمت پر برآورده؟

بیابانی خطرناک و محل دشمن است اینجا
زجا خیز ای برادر جان! چه جای خفتن است اینجا

ز جا خیز و علم بردار و با من هم عنانی کن
به دور خیمه ها اهل حرم را پاسبانی کن

بیا در خیمه گاه و خواهرانت را تسلا کن
تسلای دل خونین اهل بیت طاها کن

ستاده بر در خیمه سکینه اشک می بارد
دو چشمش بر ره است و انتظار مقدمت دارد

خموش افتاده ای جان برادر! در چه احوالی
بود در قتلگه پهلوی اکبر جای تو خالی

ریاض قتلگه هر چند رنگین لاله ها دارد
ولیکن بی گل عباسی تو کی صفا دارد

برو جان برادر نزد بابت ساقی کوثر
که من هم از قفایت می رسم تا ساعت دیگر

رقم زد کلک « ترکی » تا به دفتر شرح این غم را
شرار نظم او آتش به جان زد خلق عالم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹ - خلاصهٔ ناس
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱ - آب فرات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.