۱۰۱ بار خوانده شده
«در دلم لالهصفت، خون جگر میریزد
صدف دیده به رخ، لؤلؤ تر میریزد»
هر زمان یاد کنم از لب عطشان حسین
دجلهسان، آب سرشکم ز بصر میریزد
بهر خونی که چکید از گلوی او به زمین
از ره دیده مرا خون جگر میریزد
یادم از حنجر خشکیدهٔ او چون آید
اشک خونین من از دیدهٔ تر میریزد
زان شراری که ز سوز عطشش بر جان بود
گوییا بر دلم از غصه شرر میریزد
شمر با چکمهٔ پا سینهٔ او را بشکست
طایر روحم از این واقعه، پر میریزد
با لب تشنه بریدند سرش را ز قفا
جبرئیل از غم او خاک به سر میریزد
صفحهٔ دفتر «ترکی» ز چه خونآلود است
مگر از خامهٔ او خون جگر میریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
صدف دیده به رخ، لؤلؤ تر میریزد»
هر زمان یاد کنم از لب عطشان حسین
دجلهسان، آب سرشکم ز بصر میریزد
بهر خونی که چکید از گلوی او به زمین
از ره دیده مرا خون جگر میریزد
یادم از حنجر خشکیدهٔ او چون آید
اشک خونین من از دیدهٔ تر میریزد
زان شراری که ز سوز عطشش بر جان بود
گوییا بر دلم از غصه شرر میریزد
شمر با چکمهٔ پا سینهٔ او را بشکست
طایر روحم از این واقعه، پر میریزد
با لب تشنه بریدند سرش را ز قفا
جبرئیل از غم او خاک به سر میریزد
صفحهٔ دفتر «ترکی» ز چه خونآلود است
مگر از خامهٔ او خون جگر میریزد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸ - گوهر اشک
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰ - مقتل خون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.