۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱ - نقطهٔ پرگار

تو نور چشم احمد مختاری ای حسین
آرام جان حیدرکراری ای حسین

تو گوشوار عرش خداوند اکبری
دریای صبر را در شهواری ای حسین

این سقف بی ستون، که سپهرش نهند نام
آن را تو نقشبندی و معماری ای حسین

دسته گلی ز گلشن بطحا و یثربی
در پیش اهل کوفه چرا؟ خاری، ای حسین

تو خسرو زمان و دریغا به کربلا
بی لشکر و سپاه و علمداری، ای حسین

سوزم که تشنه لب، به لب دجله و فرات
مقتول تیغ شمر ستمکاری، ای حسین

این غم مرا کشد که عدو صدهزار و تو
تنها و بی معین و مددکاری، ای حسین

پرگار وارگرد تو صف بسته کوفیان
تو در میان چو نقطهٔ پرگاری ای حسین

زخم سنان و، خنجر و، شمشیر و، تیر و، تیغ
بر تن ز جان خویش خریداری، ای حسین

از خون یاوران تو صحرای کربلا
پر لاله و، تو بلبل گلزاری، ای حسین

ای یوسف زمانه، ز بیداد و کید خصم
در چاه غم چرا؟ تو نگون ساری، ای حسین

لب تشنه، سر بریده، میان دو نهر آب
افتاد با جراحت بسیاری، ای حسین

گاهی سرت به مطبخ و، گه بر سر سنان
با سر عجب تو ثابت و سیاری، ای حسین

تن در عراق مانده سرت رفته سوی شام
بر شام و برعراق تو سالاری، ای حسین

«ترکی» به جز غم تو ندارد غم دگر
دانم ز حال او تو خبر داری، ای حسین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰ - آتش داغ
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲ - داغ جهانسوز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.