هوش مصنوعی: این شعر یک مرثیه غم‌انگیز است که درد و رنج ناشی از هجران، جفا، و مصائب را بیان می‌کند. شاعر از دوری عزیزان، ظلم دشمنان، و رنج‌های جسمی و روحی سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به یتیمان و بی‌پناهی آن‌ها دارد و از اشک‌های ریخته‌شده به عنوان عاملی برای تسکین در روز جزا یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی مانند مرثیه‌سرایی، رنج‌های روحی، و توصیف صحنه‌های غم‌انگیز است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و ممکن است تأثیر عاطفی سنگینی بر آن‌ها بگذارد. همچنین، برخی اشارات به ظلم و جفا نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک مناسب دارد.

شمارهٔ ۹۱ - دانهٔ اشک

ای سر به سنان رفته، تن افتاده به میدان!
گویا خبرت نیست زما جمع اسیران

تو رفته به خوابی و نداری خبر ای شاه!
کز هجر تو ما را نرود خواب به چشمان

کشتند لب تشنه تو را بر لب دریا
دادی ز وفا در ره جانان، ز عطش جان

بر پیکر تو گریه کنم یا به سر تو
یا بهر غریبی تو ای خسرو خوبان!

ای کاش! بدی مادر من تا که بدیدی
بی سر تن صد چاک تو با زخم فراوان

ای جان برادر! ندهد خصم امانم
تا گریه کنم بر تو در این دشت و بیابان

اطفال تو از سوز عطش، در تب و تابند
بر گو چه کنم باغم این جمع یتیمان

بردار سر از خاک و نظر کن که سکینه
پایش شده پرآبله، از خار مغیلان

ما را برد از راه جفا شمر سوی شام
با این دل پر حسرت و با دیده گریان

ما را نبود طاقت جمازه سواری
جمازهٔ بی محمل، که اکنون بود عریان

دوری ز جمال تو به حدی شده مشکل
کآید ستم شمر و سنان، در نظر آسان

به اله عجبی نیست کز این مرثیه «ترکی»
از دیدهٔ حضار رود سیل بهمان

در روز جزا جمله شود در ثمینی
هر دانهٔ اشکی که فشانند به دامان

از دانهٔ اشکی که فشانند ز دیده
خاموش شود روزجزا آتش نیران
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل/قصیده/قطعه
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰ - گل نسترنی چند
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲ - دشت بلاخیز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.