۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را
محفل دل ز رخش گشت منور ما را

ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست
چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را

حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام
نافه چین شده زان زلف معنبر ما را

دوش وقت سحر ایدل سوی میخانه عشق
ساغری داد بکف ساقی کوثر ما را

وه چه ساغر که از آن قطره چون ریخت بکام
بحر معنی بنظر گشت مصور ما را

نیست اندیشه ام از جنت و دوزخ که بود
شافع روز جزا آل پیمبر ما را

تا بود نور علی جلوه گر ای دل بجهان
کی شود آینه سینه مکدر ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.