۱۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

کردم چه از لا رخ سوی الا
دیدم مبین خود را در اسما

دادم چو ساقی آنجام باقی
از پای تا سرگشتم همه لا

نا اسم و رسمی نه وضع و شکلی
اینجا یکی شد اسم و مسما

چون تو الف سان گردی جریده
گردد عیانت یکتائی ما

تا تو نشینی ایمن به ساحل
کی در کف آری دری ز دریا

خود را ز ساحل در بحر افکن
بنگر در اصداف آن دریکتا

نور علی شد در دل چه تابان
از تهمت تن دل شد مصفا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.