۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲

اینکه ویران شده از سیل فنا خانه ماست
مخزن گنج بقادر دل ویرانه ماست

مینماید بجهان آنچه ز پیدا و نهان
همه یک پرتو حسن رخ جانانه ماست

گرچه هر دم ز بد و نیک جهان دم نزدیم
از کران تا بکران قصه افسانه ماست

ساقیا گر نبود جام بلورین چه شود
گردش چشم تو هم ساغر و پیمانه ماست

در گلستان سر کوی تو چون بلبل مست
همه شب تا بسحر نعره مستانه ماست

آنکه از پرتو حسنش شده ممکن موجود
روز و شب عشق رخش در دل دیوانه ماست

تا شده نور علی جرعه کش محفل دل
محفل آرای دلش سید رندانه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.