هوش مصنوعی: این شعر از مولانا بیانگر رنج‌های روحی و عاشقانه‌ای است که شاعر در فراق یار متحمل شده است. او از بی‌فایده بودن این رنج‌ها بدون وصال معشوق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که تمام زاری‌ها و افغان‌ها تنها برای دیدار معشوق است. همچنین، شعر به موضوعاتی مانند تسلیم در برابر عشق، بندگی، و جستجوی معنای عمیق‌تر در زندگی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه‌ی این شعر نیاز به درک و بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و فراق ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

شمارهٔ ۹۱

روزگاری صرف شد در کلبه احزان عبث
بی وصال دوست عمری رفت تا پایان عبث

اینهمه زاری و افغان بهر دیدار گلست
کی بود مرغ سحر را زاری و افغان عبث

جیب جان از خار هجران تا نگردد چاکچاک
پرگل از گلزار وصلش کی شود دامان عبث

تا نسازد شانه زیر چوب دربانان سپر
ره نیابد هر گدائی بر در سلطان عبث

حاجب و دربان برآندر گه اگر چه باب نیست
شاه ما را نیست بردر حاجب و دربان عبث

شیوه تسلیم و رسم بندگی سازد بیان
کی قلم سر میگذارد بر خط فرمان عبث

اینهمه رایات علم از بهر ما افراشتند
نیست بالله این همه آیات در قرآن عبث

بحر معنی تا نگردد موجزن در هر کنار
جای دادن لفظ را باشد میان جان عبث

سینه چون آئینه تا بر خود نگردد صیقلی
کی درآن نور علی گردد دلا تابان عبث
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.