۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

گر بسر منزل جانان برسم بار دگر
بجز از آنکه دهم جان نکنم کار دگر

آنکه در دایره دل بودم مرکز جان
کشدم بهر چه هر لحظه بپرگار دگر

گر چه خوبان همه آیند بدلداری پیش
نیست ما را بجهان غیر تو دلدار دگر

یار اگر یار دگر گیرد و یاری نکند
تو مپندار که گیرم بجز آن یار دگر

یک خریدار نرفته است که آید صنما
بخریداری حسن تو خریدار دگر

کس به راز دل من پی نبرد غیر غمت
گرچه هر لحظه شود فاش ببازار دگر

هر شبم از مه رخسار تو چون نور علی
در دل و دیده تجلی کند انوار دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.