۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹

کی رسد بر دامن وصل تو دست بوالهوس
بوالهوس را نیست بر دامان وصلت دسترس

زاهدا تا چند میلافی ز عشقش از گزاف
کی بود عرصه سیمرغ جولانگر مگس

در حقیقت عشق دارد سرفرازی از مجاز
شعله را گردد گل اقبال سر از خار و خس

دل ز چاک سینه ام بیرون شده و افغان بخاست
عندلیب آزاد گشت و ماند ناله در قفس

طوطی طبعم چو گردد زانشکر لب کامران
بال نتواند گشودن یکدم از جوش مگس

گر چه پلنگست و منزل دور و وادی سنگلاخ
از پی محمل روم تا میرسد بانگ جرس

گرچه هر شب بر سر راهم کمین شحنه است
کوچه گرد عشقم و باکی ندارم از عسس

آفتابی ز آسمان فقر چون نور علی
در زمین نیستی تابان ندیده هیچکس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.