هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا بیان‌گر عشق الهی و دوری از تعلقات دنیوی است. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند سیمرغ و مگس، عشق حقیقی را فراتر از درک عادی توصیف می‌کند. او از رهایی دل از قفس وجود و رسیدن به وصل الهی سخن می‌گوید و با اشاره به مفاهیمی مانند فقر و نیستی، راه سلوک عرفانی را ترسیم می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی نیاز دارد. همچنین، برخی اصطلاحات مانند «فقر» و «نیستی» ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا گمراه‌کننده باشد.

شمارهٔ ۱۶۹

کی رسد بر دامن وصل تو دست بوالهوس
بوالهوس را نیست بر دامان وصلت دسترس

زاهدا تا چند میلافی ز عشقش از گزاف
کی بود عرصه سیمرغ جولانگر مگس

در حقیقت عشق دارد سرفرازی از مجاز
شعله را گردد گل اقبال سر از خار و خس

دل ز چاک سینه ام بیرون شده و افغان بخاست
عندلیب آزاد گشت و ماند ناله در قفس

طوطی طبعم چو گردد زانشکر لب کامران
بال نتواند گشودن یکدم از جوش مگس

گر چه پلنگست و منزل دور و وادی سنگلاخ
از پی محمل روم تا میرسد بانگ جرس

گرچه هر شب بر سر راهم کمین شحنه است
کوچه گرد عشقم و باکی ندارم از عسس

آفتابی ز آسمان فقر چون نور علی
در زمین نیستی تابان ندیده هیچکس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.