۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

صید وصلش توان بدام هوس
گر همائی شود شکار مگس

گرچه دورم ز هودجش آید
هر زمانم بگوش بانک جرس

شب روان ره محبت را
کی بود وحشتی ز میر عسس

طایر آشیان قدسم من
گلشن دهر باشدم چو قفس

نفسی رخ نتابم از وصلش
گر بلب آیدم ز هجر نفس

دادیم چند خواهی از بیداد
ترک بیداد کن بدادم رس

هر سحر پرتوی ز نور علی
بحریم تو شمع راهم بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.