۱۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

مکن ناصحا منع من از حبیب
که بی گل نیارد بسر عندلیب

منم بلبل و گل رخ دوستان
کجا بلبل از گل نماید شکیب

چه خوش باشد ایام گل در چمن
بهمراه یاران شدن بیرقیب

گه آنجا نشستن گهی خاستن
میان گل و سبزه و عود و طیب

چو دیدار یاران شکفت دل است
الهی شکفت دلم کن نصیب

دلم گر چه ز اغیار بیمار شد
لب یار گشتش علاج و طبیب

چو نور از حبیبان کنون در ذهاب
مرا همزبان عارفست و نجیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.