هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، به زیبایی معشوق و تأثیر حضور او در زندگی شاعر میپردازد. شاعر معشوق را مانند خورشید میداند که جهان بدون او تاریک است. همچنین از درد عشق و درمان آن با عناب (نماد لب معشوق) سخن میگوید. شعر با تصاویری مانند سیلاب سرشک و جمع احباب، احساسات عمیق شاعر را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۱۵
زهی روی تو خورشید جهانتاب
ندارد بی تو خورشید جهان تاب
مگر می خورده کامروز چشمت
ز رنجوری و مخموریست در خواب
طبیبم چون تب عشقت فزون دید
علاجش از لبت فرمود عناب
نصیحت گرچه اول تلخ داروست
درآخر هست شیرین همچو جلاب
سرشکم گر نگیرد دامن دوست
بگیرد دامن صحرا چو سیلاب
درآن مجمع پریشانی مبادا
که آنجا جمع میباشد احباب
چنین گوهر که نور از خامه افشاند
چه نزد اهل دل دریست نایاب
ندارد بی تو خورشید جهان تاب
مگر می خورده کامروز چشمت
ز رنجوری و مخموریست در خواب
طبیبم چون تب عشقت فزون دید
علاجش از لبت فرمود عناب
نصیحت گرچه اول تلخ داروست
درآخر هست شیرین همچو جلاب
سرشکم گر نگیرد دامن دوست
بگیرد دامن صحرا چو سیلاب
درآن مجمع پریشانی مبادا
که آنجا جمع میباشد احباب
چنین گوهر که نور از خامه افشاند
چه نزد اهل دل دریست نایاب
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.