هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی از عشق و اشتیاق به معشوق الهی سخن میگوید. شاعر در تاریکی شب، نور حق را در وجود دوست میبیند و دلش همچون کوه طور محل تجلی نور الهی میشود. او از فنا شدن در راه دوست و بیارزش بودن همه چیز در مقابل جمال دوست میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، درک کامل شعر نیاز به آشنایی با ادبیات عرفانی دارد.
شمارهٔ ۱۹
سحرگاهان که بگشاده در دوست
تمنا برد ما را تا بر دوست
درآن تاریک شب دیدیم روشن
ز نور حق همه پا و سر دوست
تجلی زار شد طور دل ما
ز خورشید جمال انور دوست
فلک بنشاندش بر سر غباری
که برخیزد ز خاک کشور دوست
مگو از نافه کان قدری ندارد
بپیش طره چون عنبر دوست
حکیما لب ببند از جوهر و کان
که هست از کان دیگر جوهر دوست
چه گوهرها که در راهش فشاندم
چو نور از بهر دیده گوهر دوست
تمنا برد ما را تا بر دوست
درآن تاریک شب دیدیم روشن
ز نور حق همه پا و سر دوست
تجلی زار شد طور دل ما
ز خورشید جمال انور دوست
فلک بنشاندش بر سر غباری
که برخیزد ز خاک کشور دوست
مگو از نافه کان قدری ندارد
بپیش طره چون عنبر دوست
حکیما لب ببند از جوهر و کان
که هست از کان دیگر جوهر دوست
چه گوهرها که در راهش فشاندم
چو نور از بهر دیده گوهر دوست
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.