هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراق و جدایی از معشوق خود می‌نالد و درد هجران را توصیف می‌کند. او از نبود نور در زندگی خود پس از رفتن معشوق، بی‌وفایی او، و رنجی که تحمل کرده سخن می‌گوید. در پایان، آرزوی بازگشت نور (معشوق) را دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاطفی عمیق مانند جدایی، اندوه و عشق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۴۱

یاری که وداعم ننمود و بسفر رفت
گو رو بسلامت که ز راه تو خطر رفت

تا پیش نظر بود مرا نور بصر بود
نورم ز بصر رفت چو از پیش نظر رفت

آن شوخ جفا پیشه که هیچم بوداعی
ننواخت دم رفتن و از شهر بدر رفت

زد تیر غمی بر دل ریشم که ز زخمش
خوناب جگر بر رخم از دیده تر رفت

او راست چه تیر نظر از ما شد و ما را
قد خم چو کمان شد ز غم و عمر بسر رفت

بس تلخ شد از حنظل هجرش دهن من
یکباره برون از دهنم طعم شکر رفت

ای باد بیاور ز رخش سرمه خاکی
تا سرمه کند نور که نورش ز بصر رفت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.