هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر با زبانی حکیمانه و اندرزگونه، مخاطب خود را به تفکر و خودشناسی دعوت میکند. شاعر از تضادهای ظاهر و باطن، کاستیها و فضیلتهای انسان، و رابطهی انسان با خدا و جهان سخن میگوید. او تأکید میکند که انسان باید از اشتباهات خود درس بگیرد، به راستی و دانش روی آورد، و از کجرویها دوری کند. شاعر همچنین به مسئولیتپذیری انسان در قبال اعمالش و لزوم شکرگزاری از نعمتهای الهی اشاره میکند.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند و از آنها درس بگیرند.
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۵
جهانا چه در خورد و بایستهای!
وگر چند با کس نپایستهای
به ظاهر چو در دیده خس ناخوشی
به باطن چو دو دیده بایستهای
اگر بستهای را گهی بشکنی
شکسته بسی نیز هم بستهای
چو آلودهای بینی آلودهای
ولیکن سوی شستگان شستهای
کسی کو تو را مینکوهش کند
بگویش: هنوزم ندانستهای
بیابی ز من شرم و آهستگی
اگر شرمگن مرد و آهستهای
تو را من همه راستی دادهام
تو از من همه کاستی جستهای
زمن رستهای تو اگر بخردی
بچه نکوهی آن را کزو رستهای؟
به من بر گذر داد ایزد تو را
تو بر رهگذر پست چه نشستهای
ز بهر تو ایزد درختی بکشت
که تو شاخی از بیخ او جستهای
اگر کژ برو رستهای سوختی
وگر راست بر رستهای رستهای
بسوزد کژیهات چون چوب کژ
نپرسد که بادام یا پستهای
تو تیر خدائی سوی دشمنش
به تیرش چرا خویشتن خستهای؟
چو بیراه و بیرسته گشتی، مرا
چه گوئی که بیراه و بیرستهای؟
چو دانش بیاری تو را خواستهام
وگر دانش آری مرا خواستهای
وگر چند با کس نپایستهای
به ظاهر چو در دیده خس ناخوشی
به باطن چو دو دیده بایستهای
اگر بستهای را گهی بشکنی
شکسته بسی نیز هم بستهای
چو آلودهای بینی آلودهای
ولیکن سوی شستگان شستهای
کسی کو تو را مینکوهش کند
بگویش: هنوزم ندانستهای
بیابی ز من شرم و آهستگی
اگر شرمگن مرد و آهستهای
تو را من همه راستی دادهام
تو از من همه کاستی جستهای
زمن رستهای تو اگر بخردی
بچه نکوهی آن را کزو رستهای؟
به من بر گذر داد ایزد تو را
تو بر رهگذر پست چه نشستهای
ز بهر تو ایزد درختی بکشت
که تو شاخی از بیخ او جستهای
اگر کژ برو رستهای سوختی
وگر راست بر رستهای رستهای
بسوزد کژیهات چون چوب کژ
نپرسد که بادام یا پستهای
تو تیر خدائی سوی دشمنش
به تیرش چرا خویشتن خستهای؟
چو بیراه و بیرسته گشتی، مرا
چه گوئی که بیراه و بیرستهای؟
چو دانش بیاری تو را خواستهام
وگر دانش آری مرا خواستهای
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.