هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن می‌گوید و از احساسات و عواطف خود نسبت به او بیان می‌کند. همچنین، شاعر به توصیف قدرت و عدالت پادشاه زمان خود می‌پردازد و از جایگاه والای او در جهان سخن می‌گوید. شعر پر از تصاویر شاعرانه و استعاره‌های زیبا است که عشق و قدرت را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16 سال به بالا این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قدرت و عدالت پادشاه نیاز به درک بیشتری از تاریخ و فرهنگ دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

شمارهٔ ۳۷ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

سمنبوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی ارتبت گردد ز روی شوق مشتاقش

دو مار افسای عینینش دو مارستند زلفینش
که هم مارست مار افسای و هم زهرست تریاقش

به خواب اندر سحرگاهان خیالش را به بردارم
همی‌بوسم سیه زلفین و آن رخسار براقش

ز خواب اندر چو برخیزم سیه گردم، دوته گردم
از آن جادو ، و زان آهو، سیه چشمش، دوته طاقش

مرا بر عاشقان داده یکی منشور سالاری
که طومارش رخ زردست و مژگانست وراقش

گرفتم عشق آن آهو سپردم دل بدان جادو
کنون آهو وثاقی گشت و جادو کرد اوشاقش

ز سالاری به شادیها همه ساله رسد مردم
به زاریها رسیدم من از آن دو چشم زراقش

مرا بر عاشقان ملکت ز دست شاه بایستی
که تا من از ره حکمت بدادی داد آفاقش

بتان را پیش بنشاندی به هم با عاشقان یکجا
بلای زلف معشوقان جدا کردی ز عشاقش

میان عاشقان اندر یکی میثاق گستردی
جفا کردی هر آنکس را که برگشتی ز میثاقش

ظهیر عاشقان بودی به عدل خویش درگیتی
چو خسرو حافظ خلقست از نزدیک خلاقش

ملک مسعود بن محمودبن ناصر لدین‌الله
که رضوان زینت طوبی برد، از بوی اخلاقش

جهانداری که هر گه کو برآرد تیغ هندی را
زبانی را به دوزخ در، بپیچد ساق برساقش

وگر فغفور چینی را دهد منشور دربانی
به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش

وگر خان را به ترکستان فرستد مهر گنجوری
پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش

وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردی
خیال فرش تخت او شکستی پشت و اعناقش

وگر آزر بدانستی تصاویرش نگاریدن
نه ابراهیم از ان بدعت بری گشتی، نه اسحاقش

کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او
چنانچون گرز افریدون نه بس مسمار و مزراقش

و گر اجزای جودش را گذر باشد به دوزخ بر
گلاب و شهد گرداند حمیمش راو غساقش

همایون بازو و دستا که آن دستست و آن بازو
که هم آفات زراقست و هم آیات رزاقش

کرا خواهد، بدان بازو، ازو ارزاق برگیرد
کرا خواهد، کف دستش، کند موصول ارزاقش

الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان را
و بلبل را به شبگیران خروش آید بر اوراقش

ز یزدان تا جهان باشد مر او را ملکتی بینی
که ملکتهای گیتی را بود نسبت به رستاقش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه ابوالعباس
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان مسعود غزنوی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.