هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که عشق او قضای آسمانی است. او از درد فراق و آرزوی وصال معشوق می‌گوید و اشاره می‌کند که اگر روزی به وصال معشوق می‌رسید، دیگر شب‌ها دست به آسمان دراز نمی‌کرد. شاعر همچنین از رازهای پنهان خود و تأثیر عشق بر جانش سخن می‌گوید و بیان می‌کند که اگر عشق در جانش نبود، دیگر نگران جان خود نمی‌شد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸

گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا
از بلای عشق او روزی امانستی مرا

گر مرا روزی ز وصلش بر زمین پای آمدی
کی همه شب دست از او بر آسمانستی مرا

گرنه زلف پرده سوز او گشادی راز من
زیر این پرده که هستم کس چه دانستی مرا

بر یقینم کز فراق او به جان ایمن نیم
وین نبودی گر به وصل او گمانستی مرا

آفت جان است و آنگه در میان جان مقیم
گرنه در جان اوستی کی باک جانستی مرا

مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.