هوش مصنوعی: این متن به نقد و بررسی بی‌وفایی و نبودن مردمی در جهان می‌پردازد. شاعر از نبود وفا، نیک‌عهدی و آشنایی در میان مردم شکایت می‌کند و بیان می‌کند که در طول تاریخ، مردمی واقعی از زمین برنخاسته است. او همچنین به ناامیدی و بی‌اعتمادی به جهان و انسان‌ها اشاره می‌کند و از نبود درمان برای دردهای انسان سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند نقد بی‌وفایی، ناامیدی و نبود مردمی در جهان، برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است سنگین و دشوار باشد. بنابراین، این متن برای افراد بالای 18 سال که توانایی تحلیل و درک مفاهیم پیچیده را دارند، مناسب است.

غزل شمارهٔ ۲۲

تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست

گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا
یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست

خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست
خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست

از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک
هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست

باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون
از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست

وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر
کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست

کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو
از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست

درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را
کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی برنخاست

میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان
کز جهان تاریک‌تر زندان سرائی برنخاست

از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست

از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان
هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.