هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج خود و دیگران سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که با ارسال نشانه‌هایی از محبت، تسکین بخش جان‌های سوخته باشد. او از عشق و جدایی می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که با ارسال پیام یا هدیه‌ای، درد او را تسکین دهد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۸

از حال خود شکسته دلان را خبر فرست
تسکین جان سوختگان یک نظر فرست

جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش
از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست

گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس
گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست

بودم در این حدیث که آمد خیال تو
کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست

الماس و زهر بر سر مژگان چو داشتی
این سوی دل روان کن و آن زی جگر فرست

سر خواستی ز من هم ازین پای باز گرد
شمشیر و طشت راست کن و سوی سر فرست

خاقانیا سپاه غم آمد دو منزلی
جان را دو اسبه خیز به خدمت به در فرست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.