هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی بیانگر درد عشق بی‌درمان و ناامیدی از وصال معشوق است. شاعر از عشق سخن می‌گوید که نه از جان می‌گریزد و نه از معشوق. او از وعده‌های معشوق ناامید است و بار عشق و عتاب او را نمی‌تواند تحمل کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که در جهان هیچ کس مانند معشوق او نیست و تنها خاقان اکبر است که نظیر ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۳

دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

گفتا به روزگار بیابی وصال ما
منت پذیرم ارچه مرا دل‌پذیر نیست

دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد
چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست

بار عتاب او نتوانم کشید از آنک
دل را سزای هودج او بارگیر نیست

بی‌کار ماند شست غم او که بر دلم
از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست

خود پرده‌ام دراندم و خود گویدم که هان
خاقانیا خموش که جای نفیر نیست

اندر جهان چنان که جهان است در جهان
او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست

او را نظیر هست به خوبی در این جهان
خاقان اکبر است که او را نظیر نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.