۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷

بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک‌بار نپذرفت

از دست غم هجر به زنهار وصالش
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت

گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت

بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت

گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت

بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من در به انبار نپذرفت

پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.