هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دو عشق و دو دلبر سخن می‌گوید که باعث آشفتگی و شور درون او شده‌اند. او از تغییر علایق خود از خورشیدپرستی به جوزا (صورت فلکی) صحبت می‌کند و بیان می‌کند که در دلش هم ماه و هم خورشید حضور دارند. شاعر همچنین از دو حور بهشتی و دو ماه در آسمان یاد می‌کند و اشاره می‌کند که دو چشم او مانند دو دریاست. در پایان، او از روزگار سخت و سیاه خود شکایت می‌کند و از عشق و غم روزگار می‌نالد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عشق، تغییرات درونی و غم‌های وجودی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۸

شوری ز دو عشق در سر ماست
میدان دل از دو لشکر آراست

از یک نظرم دو دلبر افتاد
وز یک جهتم دو قبه برخاست

خورشید پرست بودم اول
اکنون همه میل من به جوزاست

در مشرق و مغرب دل من
هم بدر و هم آفتاب پیداست

جانم ز دو حور در بهشت است
کارم ز دو ماه بر ثریاست

گر یافته‌ام دو در عجب نیست
زیرا که دو چشم من دو دریاست

بالله که خطاست هرچه گفتم
والله که هرآنچه رفت سوداست

خاقانی را چه روز عشق است
با این غم روزگار کور است

روزی دارد سیاه چونانک
دشمن به دعای نیم شب خواست
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.