هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی شروانی، به زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر آن بر شاعر اشاره دارد. شاعر از زلف معشوق، غم‌هایش، و جمال او سخن می‌گوید و بیان می‌کند که این زیبایی حتی ایمان او را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. در پایان، شاعر اشاره می‌کند که خاقانی توانایی درک درد او را ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۹۸

آن زمان کو زلف را سر می‌برد
از صبا پیوند عنبر می‌برد

در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر می‌برد

در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر می‌برد

پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر می‌برد

این عجب‌تر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر می‌برد

گفت خاقانی نه مرد درد ماست
زین بهانه آبش از سر می‌برد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.