۳۲۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۱

عشاق به جز یار سر انداز نخواهند
خوبان به جز از عاشق جان‌باز نخواهند

تا عشق بود عقل روا نیست که مردان
در مملکت عاشقی انباز نخواهند

آنان که چو من بی پر و پروانهٔ عشقند
جز در حرم جانان پرواز نخواهند

بیداد از آن جزع جهان‌سوز نبینند
فریاد از آن لعل جهان‌ساز نخواهند

گر کشت مرا غمزهٔ غمازش زنهار
تا خونم از آن غمزهٔ غماز نخواهند

در مذهب عشاق چنان است شریعت
کان را که بکشتند دیت باز نخواهند

بی‌عشق ز خاقانی چیزی نگشاید
بی‌وصل گل، از بلبل آواز نخواهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.