هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های زندگی خود می‌گوید و بیان می‌کند که در هر حالتی، حتی در زیباترین لحظات، رنج و اندوه به سراغش می‌آید. او از ناامیدی و عدم دستیابی به آرزوهایش سخن می‌گوید و از آسمان و جهان شکایت می‌کند. در نهایت، از صبر و امید به رسیدن به آرامش صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی مانند ناامیدی، رنج و امید است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، زبان و ساختار شعر کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۰

هر زمانی بر دلم باری رسد
وز جهان بر جانم آزاری رسد

چشم اگر بر گلستانی افکنم
از ره گوشم به دل خاری رسد

نیست امیدم که در راه دلم
شحنهٔ امید را کاری رسد

نیستم ممکن که در باغ جهان
دست من بر شاخ گلناری رسد

آسمان گر فی‌المثل پاره کنند
زان نصیب من کله‌واری رسد

زخم‌ها را گر نجویم مرهمی
آخر افغان کردنم باری رسد

از تو پرسم در چنین غم مرد را
جان رسد بر لب؟ بگو آری رسد

پی گرفتم کاروان صبر را
بو که خاقانی به سرباری رسد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.