هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق و هجران سخن می‌گوید. شاعر از درد عشق و جدایی می‌نالد و بیان می‌کند که عشق تمام وجودش را تسخیر کرده و از دست دادن معشوق باعث رنج و اشک شده است. او از عشق به عنوان یک تجربه دردناک اما شیرین یاد می‌کند و از معشوق می‌خواهد که تنها او را به یاد داشته باشد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده شعر کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۱

پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود
کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد
گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود

دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون
سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود

ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید
اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود

عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل
باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود

کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن
گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود

چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید
فتنهٔ خاقانی است این دل کور کبود
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.