هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و دلدادگی خود سخن می‌گوید. او از غم و اندوهی که در راه عشق تحمل کرده و از تسلیم شدن در برابر معشوق خود صحبت می‌کند. شاعر به قدرت عشق و ناتوانی عقل در برابر آن اشاره می‌کند و از این که هیچ چیز نمی‌تواند او را از عشقش بازدارد، سخن می‌گوید. همچنین، او از وفاداری خود به معشوق و بی‌اعتنایی به دنیا و مقامات دنیوی می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۳

دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد
جان که در زلف تو شد راه به ایمان نبرد

عقل کو غاشیهٔ عشق تو بر دوش گرفت
گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد

باد کو خاک کف پای تو را بوسه دهد
سر فرو نارد تا افسر سلطان نبرد

گرچه هستند به فردوس بسی خاتونان
تا تو را بیند رضوان غم ایشان نبرد

در میان دل و دین حاصل عشاق تو چیست
که چو حکم تو درآید ز میان آن نبرد

آهوی غمزهٔ تو دم نزند تا به فریب
مهرهٔ صابری از بازوی شیران نبرد

اشک آن طایفه طوفان دگر گشت ولیک
عشق نوح است که اندیشهٔ طوفان نبرد

هر خسی وصل تو نایافته گر لاف زند
با تو زان لاف زدن گوی ز میدان نبرد

غول بر خویشتن از خضر نهد نام چه سود
که خدایش به سرچشمهٔ حیوان نبرد

نیست در حضرت زلف تو مرا باک رقیب
خاصهٔ خلوت شه طاعت دربان نبرد

تو به حمد الله چون بر سر پیمان منی
کس دگر کار مرا از سر و سامان نبرد

جمعی از قهر قضا فرقت ما می‌خواهند
هان و هان تات قضا از سر پیمان نبرد

جان خاقانی کز ملک وصالت شاد است
به جوی پاک همه ملکت خاقان نبرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.