هوش مصنوعی:
این متن بیانگر درد عشق و عاشقی است که شاعر از آن رنج میبرد. او از ناتوانی خود در تحمل درد عشق و نرسیدن به معشوق سخن میگوید و از این که حتی سگ کوی معشوق نیز از او قدردانی نمیکند، شکایت دارد. شاعر همچنین از ناتوانی خود در تحمل زیبایی و جذابیت معشوق و درد ناشی از آن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.
غزل شمارهٔ ۱۳۱
تو را نازی است اندر سر که عالم بر نمیتابد
مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمیتابد
سگ کوی تو را هر روز صد جان تحفه میسازم
که دندان مزد چون اوئی ازین کم برنمیتابد
مرا کی روی آن باشد که در کوی تو ره یابم
که از تنگی که هست آن ره نفس هم برنمیتابد
مرا با عشق تو در دل هوای جان نمیگنجد
مگر یک رخش در میدان دو رستم برنمیتابد
مرا کشتی به تیر غمزه وانگه طره ببریدی
مکن، طره مبر کاین قدر ماتم برنمیتابد
که باشد جان خاقانی که دارد تاب درد تو
که بردابرد حسن تو دو عالم برنمیتابد
مرا دردی است اندر دل که مرهم بر نمیتابد
سگ کوی تو را هر روز صد جان تحفه میسازم
که دندان مزد چون اوئی ازین کم برنمیتابد
مرا کی روی آن باشد که در کوی تو ره یابم
که از تنگی که هست آن ره نفس هم برنمیتابد
مرا با عشق تو در دل هوای جان نمیگنجد
مگر یک رخش در میدان دو رستم برنمیتابد
مرا کشتی به تیر غمزه وانگه طره ببریدی
مکن، طره مبر کاین قدر ماتم برنمیتابد
که باشد جان خاقانی که دارد تاب درد تو
که بردابرد حسن تو دو عالم برنمیتابد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.