۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۳

چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد

پخته و صاف اگر می نرسد از تو مرا
گه‌گه از عشق توام دردی جامی برسد

گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد

گر نه‌ای در بر من رغم ملامت گر من
هم به سلامت بر من از تو سلامی برسد

برگذر هست مرا ساخته صد دام حیل
ترسم ای دوست تو را پای به دامی برسد

عقلم آواره صفت می‌بدود در پی تو
گر به کویت نرسد هم به مقامی برسد

در طلب وصل لبت گام زند همت من
تا دل خاقانی از او بو که به کامی برسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.