هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از خاقانی، عشق شدید و آتشین شاعر به معشوق را بیان می‌کند. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق، به ویژه زلف و لب او، سخن می‌گوید و تأثیر عمیق این عشق را بر زندگی و جهان خود توصیف می‌کند. او از هجران و دوری معشوق رنج می‌برد و آرزوی وصال و نزدیکی به او را دارد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

این عشق آتشینم دود از جهان برآرد
وین زلف عنبرینت آتش ز جان برآرد

هر بامداد خورشید از رشک خاک پایت
واخجلتا سرایان سر ز آسمان برآرد

یارب چه عشق داری کازرم کس ندارد
آن را که آشنا شد از خانمان برآرد

قصد لب تو کردم زلف تو گفت هی هی
از هجر غافلی که دمار از جهان برآرد

در زلف تو فروشد کار دل جهانی
لب را اشارتی کن تا کارشان برآرد

ای هجر مردمی کن، پای از میان برون نه
تا وصل بی‌تکلف دست از میان برآرد

خاقانی این بگفت و بست از سخن زبان را
تا ناگهی نیاید کز تو فغان برآرد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.