۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۱

دهان شیشه گشا صبح شد شراب بریز
میی به ساغر من همچو آفتاب بریز

هلال عید بود بر سپهر پا به رکاب
به جام ساقی گل چهره می شتاب بریز

نقاب برفکن و آتشی به جانم زن
ز دیدهٔ تر من همچو شمع، آب بریز

دلم ز دست تو آباد گر نمی‌گردد
بیار آتش و درخانهٔ خراب بریز

لب تو داد به دستم قدح ز شربت قند
در او ز روی عرقناک خود گلاب بریز

گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه‌ای ز کرم‌های بی‌حساب بریز

ببین به دیدهٔ انصاف نظم خاقانی
طبق طبق ز جواهر بر انتخاب بریز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.