۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۳

بوی وفا ز گلبن عالم نیافت کس
تا اوست اندر او دل خرم نیافت کس

منسوخ کن حدیث جهان را که در جهان
هرگز دو دوست یک‌دل و همدم نیافت کس

آن حال کز وفای سگی باز گفته‌اند
دیری است تا ز گوهر آدم نیافت کس

در ساحت زمین مطلب کیمیای انس
کاندر خزانه‌ها فلک هم نیافت کس

چندین مگوی مرهم و مرهم که هر که بود
در خستگی فروشد و مرهم نیافت کس

در چار بالش عدم آی از بساط کون
کاینجا دم مراد مسلم نیافت کس

چون قفل و پره آلت بند است روز و شب
زان لاجرم کلید در غم نیافت کس

خاقانیا ز عالم وحشت مجوی انس
کانفاس عیسی از دم ارقم نیافت کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.