هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد فراق و دوری از معشوق سخن میگوید. او از غم و اندوهی که بر دلش سنگینی میکند و از تلاش بیثمرش برای مقابله با این درد میگوید. شاعر همچنین از گذر سریع زمان و نزدیک شدن به پایان عمرش سخن میگوید و در نهایت از بینظیر بودن شعر خود در میان دیگران یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند عشق، فراق، غم و مرگ است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، زبان شعر بهکار رفته در متن ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۲۰۶
هر دل که غم تو داغ کردش
خون جگر آمد آبخوردش
چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش
در درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هیچ دردش
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش
در بابل اگر نهند شمعی
زینجا بکشم به باد سردش
وصل تو دواسبه رفت چون باد
هیهات کجا رسم به گردش
خاقانی را جهان سرآمد
دریاب که نیست پایمردش
خاصه که به شعر بینظیر است
در جملهٔ آفتاب گردش
خون جگر آمد آبخوردش
چون کوشم با غمت که گردون
کوشید و نبود هم نبردش
در درد فراق تو دل من
جان داد و نکرد هیچ دردش
دور از تو گذشت روز عمرم
نزدیک شد آفتاب زردش
در بابل اگر نهند شمعی
زینجا بکشم به باد سردش
وصل تو دواسبه رفت چون باد
هیهات کجا رسم به گردش
خاقانی را جهان سرآمد
دریاب که نیست پایمردش
خاصه که به شعر بینظیر است
در جملهٔ آفتاب گردش
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.