هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و یأس خود از دنیا و زمانه سخن می‌گوید. او از بی‌وفایی دوستان، نبودن رضایت و آرامش در زندگی، و جفاهای زمانه شکایت می‌کند. شاعر به این نتیجه می‌رسد که در این دنیا وفا و عهدی نیافته و تنها سایه و ناله هم‌نشین او هستند. او از تلاش‌های بی‌ثمر خود برای یافتن آرامش و رضایت می‌گوید و در نهایت به این باور می‌رسد که شاید مردمی و وفا از این دنیا رفته‌اند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عاطفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند ناامیدی، بی‌وفایی، و جفای زمانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۴

از دهر غدر پیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفایی نیافتم

بر رقعهٔ زمانه قماری نباختم
کورا بهر دو نقش دغایی نیافتم

آن شما ندانم و دانم که تا منم
کار زمانه را سر و پایی نیافتم

سایه است هم‌نشینم و ناله است هم‌دمم
بیرون ازین دو، لطف نمائی نیافتم

ای سایه نور چشمی و ای ناله انس دل
کاندر یگانگی چو شمایی نیافتم

از دوستان عهد بسی آزموده‌ام
کس را بگاه عهد وفایی نیافتم

زین پس برون عالم جویم وفا و عهد
کاندر درون عالم جایی نیافتم

بر سینه شاخ شاخ کنم جامه شانه‌وار
کز هیچ سینه بوی رضایی نیافتم

مانا که مردمی به عدم بازرفت از آنک
نگذشت یک زمان که جفایی نیافتم

در بوستان عهد شنیدم که میوهاست
جستم به چند سال و گیایی نیافتم

زان طبخ‌ها که دیگ سلامت همی پزد
خوش‌خوارتر ز فقر ابایی نیافتم

بر زخمها که بازوی ایام می‌زند
سازنده‌تر ز صبح دوایی یافتم

خاقانیا بنال که بر ساز روزگار
خوشتر ز نالهٔ تو نوایی نیافتم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.