هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی که دارد سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حاضر نیست این درد را با هیچ مرهمی معامله کند. او درد را نوازنده‌تر از مرهم می‌داند و از رازهایی که در دل دارد و نمی‌خواهد آنها را فاش کند، سخن می‌گوید. شاعر همچنین از وفاداری به خود و اصولش صحبت می‌کند و تأکید می‌کند که حاضر نیست ارزش‌های خود را به هیچ قیمتی بفروشد.
رده سنی: 18+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج و درد و وفاداری به خود ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۲۷

دردی که مرا هست به مرهم نفروشم
ور عافیتش صرف دهی هم نفروشم

بگداخت مرا مرهم و بنواخت مرا درد
من درد نوازنده به مرهم نفروشم

ای خواجه من و تو چه فروشیم به بازار
شادی بفروشی تو و من غم نفروشم

رازی که چو نای از لب یاران ستدم من
از راه زبان بر دل همدم نفروشم

آری منم آن نای زبان گم شده کاسرار
الا ز ره چشم به محرم نفروشم

چون نای شدم سر چو زبان گم شده خواهم
تا پیش ز کس دم نخرم دم نفروشم

من نیست شدم نیست شدن مایهٔ هستی است
این نیست به هستی ابد کم نفروشم

کو تیغ که مفتاح نجات است سرم را
کان تیغ به صد تاج سر جم نفروشم

لب خنده زنان زهر سر تیغ کنم نوش
زهری که به صد مهرهٔ ارقم نفروشم

دستار به سرپوش زنان دادم و حقا
کنرا به بهین حلهٔ آدم نفروشم

زان مقنعه کان شاه به بهرام فرستاد
یک تار به صد مغفر رستم نفروشم

زین خام که دارد جگر پخته تریزش
پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم

این یک شبه خلوت که به هر هفته مرا هست
حقا که به شش روز مسلم نفروشم

گفتی نکنی خدمت سلطان، نکنم نی
یک لحظه فراغت به دو عالم نفروشم

گویند که خاقانی ندهد به خسان دل
دل کو سگ کهف است به بلعم نفروشم

بر کور دلان سوزن عیسی نسپارم
بر پرده‌دران رشتهٔ مریم نفروشم
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.