هوش مصنوعی: این شعر از خاقانی بیانگر احساسات عمیق شاعر از ناامیدی، دوری از یار و گرفتاری در مشکلات است. او از دوری از کاروان و افتادن در راه سخن می‌گوید و از یار خود طلب یاری می‌کند. شاعر همچنین از افتادن در آتش بلا و از دست دادن عزت و افتادن به خواری سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات قدیمی ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۲

ای قوم الغیاث که کار اوفتاده‌ایم
یاری دهید کز دل یار اوفتاده‌ایم

از ره روان حضرت او بازمانده‌ایم
از کاروان گسسته و بار اوفتاده‌ایم

در صدر دیده‌ای که چه اقبال دیده‌ایم
بر آستان نگر که چه زار اوفتاده‌ایم

از من دواسبه قافلهٔ صبر درگذشت
ما در میان راه و غبار اوفتاده‌ایم

اندر بلا همی کندم آزمون بلی
در آتش از برای عیار اوفتاده‌ایم

ای کاش یار غار نرفتی ز دست من
اکنون که پای بر دم مار اوفتاده‌ایم

خاقانی عزیز سخن بودم ای دریغ
آخر چه اوفتاد که خوار اوفتاده‌ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.