هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و درد ناشی از آن سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق و وعده‌های بی‌پایه‌اش شکایت می‌کند و احساسات خود را با تصاویر شاعرانه مانند بوسه بر پا و خون دل خوردن بیان می‌کند. شاعر همچنین به جایگاه خود در شعر و ادب اشاره می‌کند و از اینکه تنها خاک در پای سلطان است، ابراز نارضایتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاطفی و شاعرانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مانند درد عشق و شکایت از بی‌توجهی معشوق نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۱

نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم
دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم

خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت
گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم

گفتی بدهم کامت اما نه بدین زودی
عمری شد و زین وعده، کمتر نکنی دانم

بوسیم عطا کردی، زان کرده پشیمانی
دانی که خطا کردی، دیگر نکنی دانم

گر کشتنیم باری هم دست تو و تیغت
خود دست به خون من، هم تر نکنی دانم

گه‌گه زنی از شوخی حلقهٔ در خاقانی
خانه همه خون بینی، سر درنکنی دانم

هان ای دل خاقانی سر در سر کارش کن
الا هوس وصلش، در سر نکنی دانم

گرچه به عراق اندر سلطان سخن گشتی
جز خاک در سلطان افسر نکنی دانم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.