هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و بت‌پرستی سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دل خود را به بتان داده و از این کار شادمان است. او از غم‌های عشق و جدایی از دنیای مادی سخن می‌گوید و خود را از خامان جهان دور نگه داشته است. شاعر همچنین به آواز صبحگاهی گوش فرا داده و از تسبیح و زنار دوری کرده است. او امید خود را مانند ناقه‌ای با جرس‌های فراوان توصیف می‌کند و از عمری که با هوس می‌گذرد، سخن می‌گوید.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم خاص مانند بت‌پرستی و تسبیح نیاز به دانش پیش‌زمینه‌ای دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۴۹

دل به سودای بتان دربسته‌ام
بت‌پرستی را میان دربسته‌ام

دل بتان را دادم و شادم بدانک
سگ به شاخ گلستان دربسته‌ام

پختهٔ غم‌های عشقم لاجرم
دم ز خامان جهان دربسته‌ام

گوش بنهادم به آواز صبوح
وز دم سبوح‌خوان دربسته‌ام

باز تسبیح آشکار افکنده‌ام
باز زنار از نهان دربسته‌ام

گردن امید خود را ناقه‌وار
بس جرس‌ها کز گمان دربسته‌ام

لاشهٔ عمر از هوس خوش می‌رود
مهرهٔ رنگینش از آن دربسته‌ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.