هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از جمال و زیبایی معشوق، آرزوی وصال و ترس از محرومیت از این وصال می‌گوید. شاعر خود را در مقام خاری از گلستان کمال معشوق می‌داند و از خدمت به او ابراز رضایت می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۵۱

به صفت، عاشق جمال توایم
به خبر، فتنهٔ خیال توایم

خام پندار سوخته جگران
در هوس پختن وصال توایم

چه عجب گر ز وصل محرومیم
ما کجا محرم جمال توایم

غرقهٔ عشق و تشنهٔ وصلیم
که آرزومند زلف و خال توایم

رد مکن خشک جان من بپذیر
که برآورد خشک سال توایم

جای تو در دل شکستهٔ ماست
که تو ریحان و ما سفال توایم

از پی خدمت پدید آئیم
که تو عیدی و ما هلال توایم

به سلامیت درد سر ندهیم
زان که ترسنده از ملال توایم

همه تن چشم و سوی تو نگران
کعبتین‌وار دستمال توایم

گفت خاقانی ارچه هیچ کسیم
خاری از گلبن کمال توایم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.