۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۳

طبع تو دمساز نیست چاره چه سازم
کین تو کمتر نگشت مهر چه بازم

تیر جفایت گشاد راه سرشکم
تیغ فراقت درید پردهٔ رازم

از شب هجران بپرس تا به چه روزم
ز آتش سودا ببین که در چه گدازم

زهرهٔ آن نیستم که پای تو بوسم
پس به چه دل دست سوی زلف تو یازم

باز نیازم به شاهد و می و شمع است
هر سه توئی ز آن به سوی توست نیازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.