هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی، تنهایی و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید. او از نداشتن آرامش و عافیت، نبودن یار و همراه، و بی‌توجهی دیگران به خود شکایت می‌کند. همچنین، از ناتوانی در تحمل دردها و مشکلات زندگی می‌گوید و احساس می‌کند که در این دنیا و حتی در دنیای دیگر جایی ندارد. او خود را با دیگران مقایسه می‌کند و از این که توانایی تحمل دردهای زندگی را ندارد، اظهار ناتوانی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند ناامیدی و تنهایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۶۸

ز باغ عافیت بوئی ندارم
که دل گم گشت و دل‌جویی ندارم

بنالم کرزوبخشی ندیدم
بگریم کشنارویی ندارم

برانم بازوی خون از رگ چشم
که با غم زور بازویی ندارم

فلک پل بر دلم خواهد شکستن
کز آب عافیت جویی ندارم

بسازم مجلسی از سایهٔ خویش
که آنجا مجلس آشویی ندارم

چه پویم بر پی مردان عالم
کز آن سر مرحباگویی ندارم

بهر مویی مرا واخواست از کیست
که اینجا محرم مویی ندارم

گر از حلوای هر خوان بی‌نصیبم
نه سکبای هر ابرویی ندارم

در این عالم که آب روی من رفت
بدان عالم شدن رویی ندارم

من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم

نه خاقانی من است و من نه اویم
که تاب درد چون اویی ندارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.