۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰

دارم سر آنکه سر برآرم
خود را ز دو کون بر سر آرم

بر هامهٔ ره روان نهم پای
همت ز وجود برتر آرم

بر لاشهٔ عجز بر نهم رخت
تا رخش قدر عنان درآرم

این دار خلافت پدر را
در زیر نگین مسخر آرم

وین هودج کبریای دل را
بر کوههٔ چرخ اخضر آرم

وین تاج دواج یوسفی را
درمصر حقیقت اندر آرم

بی‌واسطهٔ خیال با دوست
خلوت کنم و دمی برآرم

در حجرهٔ خاص او فلک را
مانندهٔ حلقه بر در آرم

شب را ز برای زنده ماندن
تا نفخهٔ صور همبر آرم

گر پرده‌دری کند تف صبح
از دود دلش رفوگر آرم

در کعبهٔ شش جهت که عشق است
خاقانی را مجاور آرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.