هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او از جدایی از خود و یکی شدن با معشوق صحبت می‌کند و از رنج‌هایی که در این راه متحمل شده است. شاعر همچنین از امید به وصال و آزادی روح از قید و بندهای دنیوی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۸۸

تا مرا سودای تو خالی نگرداند ز من
با تو ننشینم به کام خویشتن بی‌خویشتن

خار راه خود منم خود را ز خود فارغ کنم
تا دوئی یکسو شود هم من تو گردم هم تو من

باقی آن گاهی شوم کز خویشتن یابم فنا
مرده اکنونم که نقش زندگی دارم کفن

جان فشان و راد زی و راه‌کوب و مرد باش
تا شوی باقی چو دامن برفشانی زین دمن

ای طریق جستجویت همچو خویت بوالعجب
راه من سوی تو چون زلفت دراز و پرشکن

من که چو کژدم ندارم چشم و بی‌پایم چو مار
چون توانم دید ره یا گام چون دانم زدن

مرغ جان من در این خاکی قفس محبوس توست
هم تو بالش برگشا و هم تو بندش برشکن

تا اگر پران شود کوی تو سازد آشیان
یا گرش قربان کنی زلف تو باشد بابزن

سالها شد تا دل جان‌پاش ازرق‌پوش من
معتکف‌وار اندر آن زلف سیه دارد وطن

از در تو برنگردم گرچه هر شب تا به روز
پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن

در ازل بر جان خاقانی نهادی مهر مهر
تا ابد بی‌رخصت خاقان اعظم برمکن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.