هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد و رنج عشق نافرجام و جفای معشوق سخن می‌گوید. شاعر از دل شکسته و خونین خود می‌گوید که در اثر عشق و جور معشوق، به خاک و خون تبدیل شده است. او از غم و اندوه بی‌پایان و افسون معشوق سخن می‌گوید و به دنبال حساب و کتابی است که تنها خون و درد را در بر دارد. شاعر همچنین به خطرات و دشمنان پیرامون معشوق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شعری قدیمی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۹۳

آخر چه خون کرد این دلم کامد به ناخن خون او
هم ناخنی کمتر نگشت اندوه روز افزون او

دل خاک آن خون خواره شد تا آب او یک‌باره شد
صیدی کزو آواره شد خاکش بهست از خون او

از جور او خون شد دلم وز دست بیرون شد دلم
در کار او چون شد دلم چون کار کرد افسون او

کردم حسابش جو به جو در دستخون دیدم گرو
جوجو شد از غم نو به نو بی‌روی گندم‌گون او

پیرامن کویش به شب خصمان خاقانی طلب
هرجا که گنج است ای عجب ماری است پیرامون او
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.