هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید. او از زلف و چشم معشوق به عنوان دل و جان خود یاد میکند و از درد عشق و جدایی مینالد. شاعر معشوق را همچون مسیحی میداند که دردها را درمان میکند و از شیفتگان او به عنوان مستان لبش یاد میکند. در نهایت، شاعر از عشق و وصل معشوق سخن میگوید و از سگان (حسودان) میپرسد که این عشق از آن کیست.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد که معمولاً در سنین بالاتر یافت میشود.
غزل شمارهٔ ۳۰۱
بستهٔ زلف اوست دل، ای دل از آن کیست او
خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او
شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین
اینت مسیح راستین درد نشان کیست او
شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان
او رود از نهان نهان گنج روان کیست او
کشت مرا دلش به کین هست لبش گوا بر این
خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او
خلق چنان برند ظن کوست به جمله زان من
من شده مست این سخن تا خود از آن کیست او
سینهٔ خاقنی و غم، تا نزند ز وصل دم
دعوی عشق و وصل هم، تا ز سگان کیست او
خستهٔ چشم اوست جان، مرهم جان کیست او
شهری دل در آستین، بر درش آستان نشین
اینت مسیح راستین درد نشان کیست او
شیفتگان یکان یکان مست لبش زمان زمان
او رود از نهان نهان گنج روان کیست او
کشت مرا دلش به کین هست لبش گوا بر این
خامشی گواه بین غنچه دهان کیست او
خلق چنان برند ظن کوست به جمله زان من
من شده مست این سخن تا خود از آن کیست او
سینهٔ خاقنی و غم، تا نزند ز وصل دم
دعوی عشق و وصل هم، تا ز سگان کیست او
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.